حدود چهل سال پیش بود. سوار اتوبوس شد تا بره تهران.
مردی سبیلو پای اتوبوس ایستاده بود و کنارش یک دختر جوان و زیبا.
موقع حرکت،اون مرد اومد توی اتوبوس ایستاد و گفت:اینجا کسی هست که عرقخور باشه؟
کسی صداش درنیومد.انگار خجالت میکشیدن.
یکی گفت من گاهی میخورم...چطور مگه؟
مرد گفت: دخترم میخواد بره تهران، دانشگاه؛جایی رو بلد نیست و تنهاست
میسپارمش به تو
برسونش تا در امان باشه
کاش امروزه توی خیابونا که نه لاقل توی دانشگاهها دوتا مرد باقی مونده باشه...
تقصیــــــــر هیــــچ کــــس نیــســـت به نام
"عشق"
جسمـــــــت را لگــــد مال بوســــــــه های هـــــوس آلـــودشان می کنند و بــــــه نام
"ناپاکی تـــــــو"
فـــــراموشت می کنندبه نام
"نجابت"
بایـد سکوت کنی و به نام
"صبر"
از درون ویران می شوی
زیباترین غروب ( غروب عاشقان )
زیباترین سنگ ( دل دار ) ،
زیباترین دوست ( قلب تو )
، زیباترین مایع ( اشک ) ،
زیباترین کلام ( دوستت دارم )
بدترین درد این نیست عشقت بمیره
بدترین درد اینه که به اونی که دوستش داری برسی
بدترین درد این نیست عشقت بهت نارو بزن
بدترین درد اینه که عاشق یکی بشی که
اون ندونه
آمدی ، چه صادقانه آمدی ، مرا عاشق کردی....
آمدی ، چه عاشقانه آمدی ، مرا دیوانه کردی....
چه زیبا آمدی و لحظه های پراز غم زندگی ام را عاشقانه کردی!
گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت
که تورو فقط و فقط واسه خودت بخوات
که وقتی تو اوج تنهایی هستی
باچشماش بهت بگه :
هستم تا تهش!هستی؟؟؟
ϰ-†нêmê§ |